رمان من مرگ را به جان خود خریدم:) پارت۱۲
من مرگ را به جان خود خریدم:)
پارت۱۲
پارمیس رو سریع بغل کردم و سوار ماشین کردمش. با سرعت تمام سمت بیمارستان رفتم. رسیدیم. پارمیس رو بغل کردم. کسی نیست؟ تقریبا داد زدم که سه تا پرستار اومدن. پارمیس رو روی برانکارد گذاشتن و بردن منم دنبالشون راه افتادم. واقعا نمیدونستم چرا هرچی بلای اسمونیه سر من و پارمیس میاد. سرم خیلی درد گرفته بود. کمی بعد دکتر اومد
_تروخدا بگین حالش خوبه
+بله.خوبن . بخاطر فشار درد شکمشون از حال رفتن. الاناست که به هوش بیان. سرمش تموم شد میتونید برید.
رفتم تو اتاق. اروم خوابیده بود.
پارمیس :
با حس سوزش دستم از خواب بلند شدم. ارشد بالا سرم بود و دستمو گرفته بود. یاد اتفاقی که پیش اومد افتادم. حالم بد شد
_ارشد
+جان دلم. الهی من فدات بشم. جون به لب شدم
_خدانکنه مرد من. خوبم
+خداروشکر.
_کی از این جا میریم
+وقتی سرمت تموم شه
_مرسی
+خواهش میکنم عزیز دلم
بعد زیر لب زمزمه کرد
+کنج قلبم واسه تو یه خونه ساختم. از خدا ممنونم که تورو شناختم. صابخونه قلبم شدی دل به تو بنده. مثل قند تو دلم اب میشه هروقت که میخنده
_صدات فراتر از همچی زیباست
+مثل خودت؟
_اگر ارزششو داشته باشم اوهوم
+معلومه که داری. سرمت تموم شد بزار برم بگم پرستار بیاد درش بیاره
_باشه
ارشد رفت و پرستار اومد. سرم رو در اورد. یه کمک ارشد لباس پوشیدم و سوار ماشین شدم و رفتیم. رفتم تو اتاق و لباسامو عوض کردم
_ارشد
+جانم
_من گشنمه
+الهی فدات شم بزار بگم برامون دو پرس کوبیده بیارن
_مرسی زندگیم
+وظیفست.
کیسه اب گرم رو برداشتم و همراه پتو رفتم پایین. ارشد نشسته بود رو کاناپه و فیلم من پیش از تو رو میدید. منم رفتم تو بغلش و با هم دیدیم که صدای در اومد. ارشد رفت غذارو گرفت و اورد. رفت دوتا قاشق و چنگال اورد و مشغول خوردن شدیم.
_خوابم میاد
+برو تو اتاق بخواب
_پس تو چی؟
+رو کاناپه میخوابم
از اینهمه مهربونیش دلم به رحم اومد
_نمیخواد.بیا بالا رو تخت بخواب
+باش
رفتم بالا که ارشد اومد. رو تخت دراز کشیدم و ارشدم اومد رو تخت دراز کشید. رفتم تو بغلش و به خواب عمیقی فرو رفتم.
صبح با نور خورشید از خواب بیدار شدم. ارشد کنارم نبود. دست و صورتمو شستم و رفتم پایین . میز صبحونه خیلی خوشگل چیده شده بود
_ارشد.ارشد جانم
+جانم
_کجایی
دیدم کنار گاز و داره نیمرو درست میکنه :)
_از کی تاحالا اشپز شدی؟
+از وقتی که شخص شخیص زیبا مال بنده شدی
خندیدم و رفتم بغلش کردم که بوسه ای روی لپام نشوند
+انقدر دلبر میشی وقتی میخنده
بعد با صدای زیباش خوند
+کنج قلبم واسه تو یه خونه ساختم.
از خدا ممنونم که تورو شناختم
صابخونه قلبم شدی
منم در ادامش گفتم
دل به تو بنده. مثل قند تو دلم ای میشه هروقت که میخنده
+فدای صدات شم من
_فعلا که شما با صدات دلبردی
رفتم سر میز نشستم و شروع کردیم به خوردن
ادامه دارد...
پارت۱۲
پارمیس رو سریع بغل کردم و سوار ماشین کردمش. با سرعت تمام سمت بیمارستان رفتم. رسیدیم. پارمیس رو بغل کردم. کسی نیست؟ تقریبا داد زدم که سه تا پرستار اومدن. پارمیس رو روی برانکارد گذاشتن و بردن منم دنبالشون راه افتادم. واقعا نمیدونستم چرا هرچی بلای اسمونیه سر من و پارمیس میاد. سرم خیلی درد گرفته بود. کمی بعد دکتر اومد
_تروخدا بگین حالش خوبه
+بله.خوبن . بخاطر فشار درد شکمشون از حال رفتن. الاناست که به هوش بیان. سرمش تموم شد میتونید برید.
رفتم تو اتاق. اروم خوابیده بود.
پارمیس :
با حس سوزش دستم از خواب بلند شدم. ارشد بالا سرم بود و دستمو گرفته بود. یاد اتفاقی که پیش اومد افتادم. حالم بد شد
_ارشد
+جان دلم. الهی من فدات بشم. جون به لب شدم
_خدانکنه مرد من. خوبم
+خداروشکر.
_کی از این جا میریم
+وقتی سرمت تموم شه
_مرسی
+خواهش میکنم عزیز دلم
بعد زیر لب زمزمه کرد
+کنج قلبم واسه تو یه خونه ساختم. از خدا ممنونم که تورو شناختم. صابخونه قلبم شدی دل به تو بنده. مثل قند تو دلم اب میشه هروقت که میخنده
_صدات فراتر از همچی زیباست
+مثل خودت؟
_اگر ارزششو داشته باشم اوهوم
+معلومه که داری. سرمت تموم شد بزار برم بگم پرستار بیاد درش بیاره
_باشه
ارشد رفت و پرستار اومد. سرم رو در اورد. یه کمک ارشد لباس پوشیدم و سوار ماشین شدم و رفتیم. رفتم تو اتاق و لباسامو عوض کردم
_ارشد
+جانم
_من گشنمه
+الهی فدات شم بزار بگم برامون دو پرس کوبیده بیارن
_مرسی زندگیم
+وظیفست.
کیسه اب گرم رو برداشتم و همراه پتو رفتم پایین. ارشد نشسته بود رو کاناپه و فیلم من پیش از تو رو میدید. منم رفتم تو بغلش و با هم دیدیم که صدای در اومد. ارشد رفت غذارو گرفت و اورد. رفت دوتا قاشق و چنگال اورد و مشغول خوردن شدیم.
_خوابم میاد
+برو تو اتاق بخواب
_پس تو چی؟
+رو کاناپه میخوابم
از اینهمه مهربونیش دلم به رحم اومد
_نمیخواد.بیا بالا رو تخت بخواب
+باش
رفتم بالا که ارشد اومد. رو تخت دراز کشیدم و ارشدم اومد رو تخت دراز کشید. رفتم تو بغلش و به خواب عمیقی فرو رفتم.
صبح با نور خورشید از خواب بیدار شدم. ارشد کنارم نبود. دست و صورتمو شستم و رفتم پایین . میز صبحونه خیلی خوشگل چیده شده بود
_ارشد.ارشد جانم
+جانم
_کجایی
دیدم کنار گاز و داره نیمرو درست میکنه :)
_از کی تاحالا اشپز شدی؟
+از وقتی که شخص شخیص زیبا مال بنده شدی
خندیدم و رفتم بغلش کردم که بوسه ای روی لپام نشوند
+انقدر دلبر میشی وقتی میخنده
بعد با صدای زیباش خوند
+کنج قلبم واسه تو یه خونه ساختم.
از خدا ممنونم که تورو شناختم
صابخونه قلبم شدی
منم در ادامش گفتم
دل به تو بنده. مثل قند تو دلم ای میشه هروقت که میخنده
+فدای صدات شم من
_فعلا که شما با صدات دلبردی
رفتم سر میز نشستم و شروع کردیم به خوردن
ادامه دارد...
- ۳.۶k
- ۲۲ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط